سنگی که به هوا میرود تا برگردد هزار چرخ میخورد
زمینه پیدایش (1)
متوکل عباسی از خلفای خونریزی بود که با خاندان بنیهاشم و آل علی(ع) دشمن بود. او نه تنها به ریختن خون شیعیان قناعت نمیکرد، بلکه به پیروان دیگر ادیان هم توهین میکرد. وی افراد بیگناه را با علل غیرموجه به زندان میانداخت؛ به گونهای که در زمان خلافت او همه آزادمردان در زندان بودند. چون مدتی به این منوال گذشت، خلیفه از نگهداری زندانیان بیگناه، خسته شد و دستور داد همه را گردن بزنند. کارگزاران دست به کار شدند و آنها را یکی پس از دیگری از دم تیغ گذراندند. در میان زندانیان، جوان خوش سیمایی بود که جوانیاش، دل فرمانده کشتار را به رقت آورد. از او پرسید: «گناهت چیست؟» گفت: «نمیدانم». فرمانده گفت: «چون قدرت و جرئت سرپیچی از اجرای فرمان خلیفه را ندارم و نمیتوانم از کشتن تو دست بکشم، حال اگر از من چیزی بخواهی، با کمال میل اطاعت میکنم». جوان گفت: «مدتی است که چیزی نخوردهام، لقمه نانی به من برسان تا رفع گرسنگی کنم.» غذایی آوردند و جوان با نهایت خونسردی و بدون توجه به صحنه کشتار، شروع به خوردن کرد. فرمانده از حال جوان متعجب شد و گفت: «ای جوان! متوجه نمیشوم! چنان به خوردن مشغول هستی که گویی در خانه نشستهای و هیچ حادثه شومی در انتظار تو نیست.» جوان که دست راستش در کاسه غذا بود، با دست چپ سنگی از زمین برداشت و گفت: «نگاه کن، تا این سنگ به هوا برود و برگردد، هزار چرخ میخورد.» سپس سنگ را به بالا انداخت و لقمه غذا را در دهان گذاشت. از عجایب روزگار، هنوز سنگ به زمین نرسیده بود که از دور، گرد و خاکی برخاست و سواری رسید و فریاد زد: «دست نگه دارید، دست نگه دارید، متوکل را کشتند.» بدین ترتیب، آن جوان و بقیه بیگناهان از کشته شدن نجات پیدا کردند و عبارت مورد نظر ضربالمثل شد.(2)پیامها
زمانی که کسی در جریان زندگی دچار مشکل شده باشد و هیچ راه علاجی برای رفع آن نداشته باشد، در این شرایط برای تقویت اعتماد به نفس در او، میگویند: «ناامید نشو. کسی از آینده خبر ندارد؛ شاید مصلحت کار تو در این است. سنگی که به هوا میرود، تا برگردد هزار چرخ میخورد».(3)ضرب المثل های هم مضمون
ـ از این ستون به آن ستون فرج است.(4)ـ آدم به امید، زنده است.(5)
ـ خدا از سلطان محمود، بزرگتر است.(6)
ـ ناامید، شیطان است.(7)
ـ از پی هر شبی بود روزی.(8) (مکتبی)
ـ هر خزان را ز پی، البته بهاری باشد.(9)
ـ بعد نومیدی، بسی امیدهاست.(10) (مولوی)
اشعار هم مضمون
مشکلی نیست که آسان نشود * مرد باید که هراسان نشود(11)پس از تیرگی روشنی گیرد آب * برآید پس از تیرهشب آفتاب(12) (اسدی)
پس از دشواری، آسانی است ناچار * ولیکن آدمی را صبر باید(13) (سعدی)
بگذرد این روزگار تلختر از زهر * بار دگر روزگار چون شکر آید(14) (حافظ)
شهر ما فردا پر از شِکّر شود * شکّر ارزان است، ارزانتر شود(15) (مولوی)
زمستان را بود فرجام، نوروز * چنان چون تیره شب را عاقبت روز(16) (اسعد گرگانی)
ریشه های قرآنی حدیثی
امام علی(علیه السلام): «مَا اشْتَدَّ ضیقٌ اِلاّ قَرَّبَ اِلاّ قَرَّبَ اللهُ فَرََجَهُ؛ هیچ سختی و مشکلی شدت نگرفت؛ مگر آنکه خدا گشایش آن را نزدیک ساخت.»(17)امام علی(علیه السلام): «لِکُلِّ ضَیْقٍ خَرَجٌ؛ هر تنگی و مشقتی را گشایشی است.»(18)
امام علی(علیه السلام): «لِکُلِّ هَمٍّ فَرَجٌ؛ هر غم و اندوهی را فرجی است.»(19)
«لَعَلَّ اللهُ یَحْدِثُ بَعْدَ ذلِکَ اَمْراً؛ شاید که خدا بعد از آن امری را پدید آورد.» (طلاق: 1)
«اِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْراً؛ با هر سختی، آسانی است». (انشراح: 6)
پینوشتها:
1. در بعضی نسخ به جای سنگ، سیب آمده است.
2. ریشههای تاریخی امثال و حکم، ج 2، تلخیص از صص 644 ـ 646.
3. همان، ص 644.
4. امثال و حکم دهخدا، ج 1، ص 103.
5. همان، ص 22
6. امین خضرایی، فرهنگنامه امثال و حکم ایرانی، شیراز، چ 1، 1382، ص 402.
7. داستاننامه بهمنیاری، ص 579.
8. امثال و حکم دهخدا، ج 1، ص 111.
9. دوازده هزار مثل فارسی، ص 922.
10. امثال و حکم دهخدا، ج 1، ص 447.
11. همان، ج 4، ص 1714.
12. همان، ج 1، ص 112.
13. همان، ص 504.
14. همان، ص 452.
15. امثال و حکم دهخدا، ج 2، ص 1041.
16. همان، ص 916.
17. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ح 9566.
18. همان، ح 7266.
19. همان، ح 7265.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}